سايت و انجمن ما با هدف رفع نياز وبمستران و پشتيباني از آن ايجاد شده است و همواره تلاش نموده است تا مانند الماسي در ميان وب هاي پشتيباني از وبمستران بدرخشد و اميد ميرود روزي يکي از درخشنده ترين ها در اين زمينه باشد
kamy0074
![]() ![]() |
پاسخ 21 : خنده بازار با پسر عمه هام رفتیم تو روستامون ساعت 2 نیمه شب رفتیم تو یه باغ تاریک تاریک دور هم نشستیم شروع کردیم به حرف زدن درباره ی جن و روح و . . . بعد چند دقیقه تعریف کردن دیدم چشای همه رو هم زومه کسی جرأت نداره به اطراف نگاه کنه:-)))) به داداشم اس دادم که بیاد تو باغ با یه پارچه سفید بندازه روش ،،،بعد بهشون گفتم می خوام احضار روح کنم:-)))))) شروع کردم دوتا سنگو برداشتم هی این دست و اون دست کردم حالا گفتم دستاتونو بدید به من ! همه میخندیدن میگفتن خل شدی؟ یهو داد زدم خودتو نشون بده. . . هیچی دیگه، داداش مارو باش ! تفنگ دولول همراش آورده بوده تیر هوایی شلیک میکنه بعد میپره بیرون با چادر سفید:-))))))))))))))))))))) چشمو برگردوندم دیدم همه تو بغل همدیگن همشون هم سکته زدن:-)))) بعد که فهمیدن منو دنبالم کردن حسابی از خجالتم در اومدن ;-) الان دوتاشون شب میترسن تو اتاقشون بخوابن:-ddddddd |
||
شنبه 02 دی 1391 - 18:57 |
|
kamy0074
![]() ![]() |
پاسخ 22 : خنده بازار قوری ز قلم قلم ز قوری تو عشق منی گوگولی مگولی !!! هنوز نتونستم فلسفه این پیامو درک کنم..!!! الان قوری مگه از قلم به وجود میاد؟؟؟ یا قلم از قوری؟؟ اصلا داریم همچین چیزی!!! نه داریم واقعا ..!!! ینی چجوریه که قوری از قلم باشه قلمم از قوری باشه..!!! به حق چیزای ندیده .. حالا از اینا بگذریم من منتظرم درسامو از شنبه شروع کنم بخونم عاخه اگه جمعه دنیا تموم بشه که واسه چی درس بخونم.. چرا اینقد هوا سرد شده اصا... !! میدونم دارم چرت میگم اعصابم خورده دیگه... اعصاب درب و داغونه داریم ما |
||
شنبه 02 دی 1391 - 19:04 |
|
تمامی حقوق این قالب مربوط به همین انجمن میباشد|طراح قالب : ابزار فارسی -پشتیبانی : رزبلاگ