xx_unkown_xx
![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png) ![](https://rozup.ir/view/2776831/PicsArt_02-23-03.46.43.png)
شناسه ياهو:
|
مزاحهای پیامبر (ص) از زبان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی
در زیر به شرح مزاحهای پیامبر از زبان آیتالله مجتهدی که در کتاب «آداب الطلاب» بیان شده است، اشاره میشود:
*پیرزن وارد بهشت نمیشود
روزی
پیرزنی به پیامبر اکرم(ص) عرض کرد، دعا فرمایید که خداوند مرا اهل بهشت
قرار دهد، پیامبر اکرم(ص) فرمودند: پیرزن وارد بهشت نمیشود! آن پیرزن گریه
کرد، پیامبر اکرم(ص) خندید و به او فرمودند: آیا نشنیدهای که خداوند
میفرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَآءً، فَجَعَلْنَاهُنَّ
أَبْکَاراً»(۲)، یعنی ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم و همه را دوشیزه
قرار دادیم. (۳)
*ماجرای خرما خوردن پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع)
یک
روز پیامبر(ص) با امیرمؤمنان(ع) خرما میخوردند، پیامبر(ص) از روی مزاح و
شوخی، هستههای خرماهایی را که میخورد، پیشروی امیرمؤمنان(ع) میگذاشت، وقتی
که از خوردن خرما فارغ شدند، همه هستهها نزد امام علی(ع) جمع شده بود،
پیامبر(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمودند: «یا عَلِیُّ اِنَّکَ لَاَکُولٌ»، ای
علی! تو پرخور هستی، امام در پاسخ (مزاح و شوخی آن حضرت) عرض کردند:
«اَلْاَکُولُ مَن یَأْکُلُ الرُّطَبَ وَالنَّوا»، پرخور کسی است که خرما را
با هستهاش میخورد! (۴)
*پیرزن بیدندان
پیرزنی بر اثر پیری، دندانهایش افتاده بود، پیامبر(ص) او را دید و فرمودند: پیرزن بیدندان، به بهشت نمیرود.
پیرزن
گریه کرد، پیغمبر(ص) به او فرمودند: چرا گریه میکنی؟ او عرض کرد: ای رسول
خدا! من بیدندان هستم، پیامبر(ص) خندید و فرمودند: «لاتَدْخُلینَ الْجَنَةَ
عَلی حالِکِ»، تو با این حال وارد بهشت نخواهی شد،(۵) بلکه دوشیزه و جوان
خواهی شد سپس وارد میشوی.
*ماجرای عسل هدیهای که پیامبر(ص) مجبور به خرید آن شد
روزی
پیامبر اکرم(ص) با اصحاب در مسجد نشسته بودند که شخصی وارد شد و عرض کرد:
یا رسولالله! هدیهای برای شما آوردهام، چون آن را تقدیم کرد، حضرت(ص) متوجه
شدند که عسل است، با انگشت مقداری از عسل را میل کردند، آن مرد عرض کرد:
آیا خوشتان آمد، پیامبر(ص) فرمود: آری!
آن
مرد عرض کرد: حال که چنین است لطف بکنید، پول آن را لطف کنید، پیامبر(ص)
فرمود: مگر نگفتی هدیه است؟ عرض کرد: چرا هدیه است، منتها از آن هدیههایی
است که پولش را هم باید بدهید!
پیامبر
تبسمی کرد و سپس پول عسل را دادند، هر وقت ناراحت میشدند، به یاد آن مرد
میافتادند و میفرمودند: آن عرب بیابانی چه شد کاش نزد ما میآمد و ما را
خوشحال میکرد.(۷)
*این پا شبیه چیست؟
روزی
پیامبر اکرم(ص) در مسجد و با حضور اصحاب و یاران نشسته بودند، پس از مدتی
پای آن حضرت خسته میشود و پیامبر(ص) حیا میکند که پایش را دراز کند، چرا که
قرآن میفرماید: «فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ
لِحَدِیثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی
مِنکُمْ»(۸)، چون غذا تناول کردید، زود از پی کار خود بروید و متفرق شوید و
به سرگرمی و انس به سخنرانی نپردازید، چرا که این کار پیامبر را آزار
میدهد و از شما خجالت میکشد و حیا میکند که اظهار کند.
ولی بر اثر شدت خستگی پا، آن حضرت یاران و اصحاب مزاح میکنند و پا را دراز کرده و میپرسند: به نظر شما این پای من، شبیه چیست؟
حاضران
در مجلس هر کدام چیزی میگویند و هر یک پا را به چیزی تشبیه میکنند. چون
خستگی، از پای آن حضرت رفع شد، اشاره به آن یکی پایشان کرده و فرمودند: این
پا، شبیه این پای دیگر من است.
|
چهارشنبه 11 بهمن 1391 - 18:46
|
|